گزارش شهادت امام عسکری علیه‌السلام در حدیث ابوالادیان
کد خبر: ١٦١٠٥٦ تاریخ انتشار: ١٦ آبان ١٣٩٨ - ٠٦:٣٠
صفحه نخست » آخرین اخبار
گزارش شهادت امام عسکری علیه‌السلام در حدیث ابوالادیان

امام حسن‌بن علی العسکری علیه‌السلام مکنّی به ابومحمد و ابن‌الرضا یازدهمین خورشید فروزان سپهر ولایت و پدر بزرگوار امام عصر ارواحنا فداه است. ولادت فرخنده آن بزرگوار در هشتم ربیع الثانی ۲۳۲ هجری در مدینه و شهادت جانسوز حضرتش در هشتم ربیع الاول ۲۶۰ به دست معتصم عباسی در سامرا اتفاق افتاده است.

به گزارش سرویس اندیشه دینی پایگاه 598، امام حسن‌بن علی العسکری علیه‌السلام مکنّی به ابومحمد و ابن‌الرضا یازدهمین خورشید فروزان سپهر ولایت و پدر بزرگوار امام عصر ارواحنا فداه است. ولادت فرخنده آن بزرگوار در هشتم ربیع الثانی ۲۳۲ هجری در مدینه و شهادت جانسوز حضرتش در هشتم ربیع الاول ۲۶۰ به دست معتصم عباسی در سامرا اتفاق افتاده است.

عمر کوتاه ۲۸ ساله امام عسکری که کمترین دوره امامت را نیز در بین امامان شیعه دارا است(حدود شش سال) مشحون از حوادث و عبرت‌های تلخ و شیرین است. شاید بتوان ادعا نمود که تقریبا تمام حیات مبارک آن امام چه در سال‌های قبل از امامت که همراه پدر بزرگوار خود امام‌هادی علیه‌السلام بود و چه در دوره شش ساله امامت، یا در زندان و تبعید و یا در مراقبت شدید حاکمان عباسی سپری شده است. دستگاه خلافت با آنکه معجزات و کرامات فراوانی از آن بزرگوار مشاهده می‌کرد دست از آزار و اذیت حضرت بر نداشت تا آنکه سرانجام او را به شهادت رسانید.

حدیث ابو‌الادیان

ابوالادیان که خادم امام عسکری(ع) است روایتی از پایان عمر آن حضرت بیان می‌دارد که نکته‌های نابی از تاریخ شیعه در بر دارد. از جمله: پیشگویی امام از شهادت خود و وقایع پس از آن، ادعای دروغین جعفر کذاب به جانشینی امام عسکری، به امامت رسیدن حضرت حجت در سن کودکی، رنج و محنت شیعیان در یافتن امام زمان، بازرسی و مراقبت‌های دستگاه حاکمه و مطالب دیگر. این روایت را شیخ صدوق در جلد دوم کمال‌الدین و تمام‌النعمه آورده است که ‌ترجمه آن تقدیم ارادتمندان خاندان عترت می‌گردد.

ابوالادیان گوید: «من در خدمت امام حسن عسکری علیه‌السلام بودم و نامه‌های آن حضرت را به شهرهای مختلف می‌بردم. روزی به محضر امام شرفیاب شدم و حضرت را در بستر بیماری که منجر به شهادتش گردید مشاهده کردم. آن بزرگوار نامه‌هایی نوشت و فرمود: این نامه‌ها را به مدائن ببر و بدان که سفر تو ۱۴ روز به طول می‌انجامد و روز پانزدهم به سامرا باز می‌گردی آنگاه صدای شیون و‌گریه از خانه من خواهی شنید و مرا بر جایگاه غسل و تکفین مشاهده خواهی کرد. عرض کردم: مولای من! چنانچه این واقعه جانکاه رخ دهد جانشین شما که خواهد بود؟ فرمود: هر کسی که پاسخ‌ نامه‌های مرا از تو مطالبه کند جانشین من است. عرض کردم: علامت دیگری نیز ذکر کنید. فرمود: هر کس که بر بدن من نماز بخواند جانشین من است. عرض کردم علامتی دیگر بفرمایید. گفت: هر کس که از محتویات کیسه‌ها خبر دهد او پیشوای شما پس از من است. ابوالادیان گوید: مهابت و شکوه امام مانع شد بپرسم که در داخل کیسه‌ها چیست.

از نزد امام مرخص شده به مدائن رفتم و نامه‌ها را به صاحبانشان رسانیدم و پاسخشان را گرفتم و همان‌گونه که امام عسکری فرموده بود در روز پانزدهم وارد سامرا شدم. از خانه امام صدای شیون و‌گریه بلند بود و بدن مطهر آن حضرت بر مغتسل قرار داشت. برادر آن حضرت مشهور به جعفر کذاب نیز در سرای امام نشسته و شیعیان بر گِردش او را به مرگ برادر تعزیت و بر امامتش تهنیت می‌گفتند! با خود اندیشیدم اگر این شخص جانشین امام عسکری است که امامت تباه شد! زیرا می‌دانستم او اهل ارتکاب معاصی است. جلو رفته وی را تسلیت و نیز تبریک گفتم ولی او چیزی از من نپرسید.

در این هنگام خادمی ‌بیرون آمد و از جعفر خواست تا بر برادر نماز بگزارد. داخل خانه شدیم. بدن مطهر امام حسن‌بن علی(ع) کفن شده در تابوت قرار داشت. جعفربن علی جلو رفت و چون خواست تکبیر گوید به ناگاه کودکی گندمگون با گیسوانی مجعد و گشاده دندان بیرون شد و ردای جعفر را گرفت و فرمود:‌ای عمو! عقب بایست که من به نماز گزاردن بر پدر خویش سزاوارترم. جعفر با رنگی پریده و چهره‌ای زرد کنار رفت. آن کودک جلو ایستاد و بر امام نماز گزارد. بعد از نماز، آن پیکر مطهر در کنار پدر بزرگوارش علی‌بن محمد(ع) به خاک سپرده شد.

سپس آن کودک خطاب به من فرمود:‌ای بصری! پاسخ ‌نامه‌هایی را که با توست بیاور. نامه‌ها را به ایشان تقدیم کردم و با خود گفتم: دو علامت به وقوع پیوست (نماز خواندن بر بدن امام و مطالبه نامه‌ها) و فقط خبر دادن از محتویات کیسه‌ها باقی ماند. سپس نزد جعفر بن علی رفتم و او پیوسته در مصیبت برادر آه می‌کشید. شخصی پرسید: آقای من آن کودک کیست تا از او دلیل و حجتی بخواهیم؟ جعفر گفت: به خدا قسم او را تا کنون هرگز ندیده و نمی‌شناسم.

در این هنگام گروهی از شیعیان قم به منزل امام رسیدند و چون خبر دردناک شهادت امام را شنیدند، پرسیدند باید به چه کسی تسلیت بگوییم؟ (قصدشان از این سؤال شناختن امام بعدی بود) جمع حاضر آنها را به جعفر راهنمایی کردند. اهل قم نزد جعفر آمده سلام کردند و تعزیت و تهنیت گفتند و افزودند همراه ما نامه‌ها و اموالی است به ما خبر ده نامه‌ها از کیست و اموال چقدر است؟ جعفر برخاست و جامه خود را تکان داد و گفت: از ما علم غیب می‌خواهید؟! در این هنگام خادمی ‌از خانه بیرون آمد و گفت: نامه‌های شما از افرادی به این نام‌هاست (و تعدادی اسم را بر زبان آورد) و کیسه شما هزار دینار دارد که ده سکه از آنها زر اندود است. آنها که به امام خود راه یافته بودند نامه‌ها و اموال را به خادم سپرده و گفتند: آن کس که تو را فرستاده خودْ امام زمان است.

جعفر نزد معتمد عباسی خلیفه وقت رفت و ماجرای کودک را به وی گزارش داد. معتمد کارگزاران خویش را به خانه امام عسکری(ع) فرستاد آنان کسی را نیافتند و به ناچار بانویی به نام صَقیل را دستگیر کرده و از او آن کودک را مطالبه نمودند. وی ضمن اظهار بی‌اطلاعی برای آنکه آنان را از کودک منصرف سازد ادعا کرد که باردار است و فرزندی در شکم دارد. آنان مدتی صقیل را تحت نظر داشتند تا آنکه فتنه‌هایی در بصره پیش آمد که باعث شد از او غفلت نموده و از تعقیب موضوع دست بردارند. صقیل نیز از فرصت استفاده کرد و از نزد آنان‌گریخت.»
سید ابوالحسن موسوی طباطبایی




Share
* نام:
ایمیل:
* نظر:

پربازدیدترین ها
پربحث ترین ها
آخرین مطالب


صفحه اصلی | ارتباط با ما | آرشیو | جستجو | پیوندها | لیست نظرات | درباره ما | نظرسنجی | RSS | ایمیل | نسخه موبایل
طراحی و تولید: مؤسسه احرار اندیشه